مجنون حسین

این طالب بدم مقتول بکربلا

خدا

گر خدا بودم ملائک را شبي فرياد ميکردم

سکه خورشيد را در کوره ظلمت رها سازند

خادمان باغ دنيا را ز روي خشم ميگفتم

برگ زرد ماه را از شاخه ها جدا سازند

نيمه شب در پرده هاي بارگاه کبرياي خويش

پنجهء خشم خروشانم را زير و رو ميريخت

دستهاي خته ام بعد از هزاران سال خاموي

کوهها را در دهان باز درياها فرو ميريخت

ميگشودم بند از پاي هزاران اختر تبدار

ميفاندم خون آتش در رگ خاموش جنگلها

ميدريدم پرده هاي دود را تا در خرو باد

دختر آتش برقصد مست در آغوش جنگلها

ميدميدم در ني افسوني باد شبانگاهي

تا ز بستر رودها ، چون مارهاي تشنه ، برخيزيد

خسته از عمري بروي سينه اي مرطوب لغزيدن

در دل مرداب تار آسمان شب فرو ريزند

بادها را نرم ميگفتم که بر شط شب تبدار

زورق سرمست عطر سرخ گلها را روان سازند

گورها را ميگشودم تا هزاران روح سرگردان

بار ديگر،در حصار جسمها،خود را نهان سازند

گر خدا بودم ملائک را شبي فرياد ميکردم

آب کوثر را درون کوزهء دوزخ بجوشانند

مشعل سوزنده در کف،گلهء پرهيزکاران را

از چراگاه بهشت سبز دامن برون رانند

خسته از زهد خدائي،نيمه ب در بستر ابليس

در سراشيب خطائي تازه ميجستم پناهي را

ميگزيدم دربهاي تاج زرين خداوندي

لذت تاريک و دردآلود آغوش گناهي را



 

فروغ فرخ زاد

[ چهار شنبه 9 اسفند 1391برچسب:,

] [ 18:23 ] [ يه بنده خدا ]

[ ]

خدا را دیده ای آیا ؟

تو آیا دیده ای وقتی شبی تاریک

میان بودن و نابودن امید فردائی

هراسی می رباید خواب از چشمت

کسی ، خورشید و صبح و نور را

در باور روح تو ، می خواند

و هنگامی که ترسی گنگ می گوید ، رها گردیده ، تنهائی

و شب تاریکی اش را ، بر نگاه خسته می مالد

طلوع روشن نوری به پلکت ، آیه های صبح می خواند

کلام گرم محبوبی

کمی نزدیک تر از یک رگ گردن ،

به گوش ات  با نوای عشق می گوید:

 

 

 

ادامه رو در ادامه مطلب بخونيد


ادامه مطلب

[ چهار شنبه 9 اسفند 1391برچسب:,

] [ 18:18 ] [ يه بنده خدا ]

[ ]

خدا

پيش از اينها فكر ميكردم خدا

خانه اي دارد ميان ابرها

مثل قصر پادشاه قصه ها

خشتي از الماس وخشتي از طلا

پايه هاي برجش از عاج وبلور

بر سر تختي نشسته با غرور

ماه برق كوچكي از تاج او

هر ستاره پولكي از تاج او

اطلس پيراهن او آسمان

نقش روي دامن او كهكشان

رعد و برق شب صداي خنده اش

سيل و طوفان نعره توفنده اش

دكمه پيراهن او آفتاب

برق تيغ و خنجر او ماهتاب

هيچكس از جاي او آگاه نيست

هيچكس را در حضورش راه نيست

 

 

ادامه رو در ادامه مطلب بخونيد


ادامه مطلب

[ چهار شنبه 9 اسفند 1391برچسب:,

] [ 18:9 ] [ يه بنده خدا ]

[ ]

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه